بسم الله
خاطره یکی از همرزمان از بنده:
آشنایی من با شهید حسن باقری قبل از عملیات خیبر در دو کوهه صورت گرفت . قبل از این آشنایی من فقط نام ایشان را با عنوان فرماندهی سخت گیر و عصبانی از نیروها و یا کادر بعضی از گردانها شنیده بودم .
سه ماه قبل از عملیات خیبر وقتی از رنجان عازم دو کوهه شدیم برادری با لباس مرتب نظر من را به خود جلب کرد از برادری پرسیدم او به من گفت : ایشان برادر حسن باقری ،فرمانده یکی از گردانهاست . چند روزی از این واقعه گذشت و من از دور مراقب حرکات ایشان بودم و او نیز گاهی نگاهی زیر چشمی به من می انداخت تا اینکه در یکی از صبحگاهها طاقت نیاورده و نزد من آمد .
ضمن معرفی خود گفتم : برادر مرا ببخشید که شما را نمی شناختم و امروز از برادر فلانی سوال کردم شما را معرفی نمود . من نیز بعد از سلام و احوالپرسی در جواب ایشان عرض کردم شما نیز مرا ببخشید من هم قبلا شما را چون در لشکر نبودم نمی شناختم . کم کم در عرض چند روز محبت ایشان در قلب من جا یگرفت و از اینکه دیگر برادران ایشان را به عنوان فرمانده چنین و چنان معرفی نموده بودند ، بنده در ایشان چنین چیزی نمی دیدم ، ایشان همیشه با وضود بود .
و حال خاطره از این قرار است که : ما قرار بود ما را در حال صرف شام باشیم ، نمی دانم چطور شد که من به یاد حسن باقری افتادم، بی اختیار جهت دعوت او به شام به اطاق ایشان رفتم . در را چند بار زدم چون جوابی نشنیدم در را باز کرده و با صحنه عجیبی که الان هم موهایم سیخ می شود مواجه شدم . شهید باقری نان هایی را که نیروها اسراف کرده و دور ریخته بودند و به خاطر گلی بودن زمین نان هم گلی شده بود جدا نموده و تمیز می کرد و می خورد . بی اختیار اشک از چشمهایم جاری شد .
شهید وقتی این حالت را از من دید، به سرعت خودش را مرتب نمود و از من سوال کرد با من کاری دارید؟ در جواب گفتم : آمدم که با ما شام بخورید ، گفت : من شام خورده ام ولی برای چای به اطاق شما می آیم .
بله خب، به لطف خدا یه همچین آدمی بودم...
به قلم : غلامحسین افشردی
یاربّ
باشگاه گلف اهواز را کرده بودم پایگاه منتظران شهادت. یکی از اتاقهای کوچکش را با فیبر جدا کردم؛ محل استراحت و کار. روی درهم نوشتم «100% شناسایی، 100% موفقیت» گفتم: حتی با یه بیسیم کوچیک هم شده باید بیسیم های عراقی را گوش کنید. هرچی سند و نامه هم پیدا میکنید باید ترجمه بشه.
از شناسایی که می آمدم، با همون سر و صورت خاکی میرفتم اتاقم، اول اطلاعات را روی نقشه مینوشتم و گزارشهای روزانه رانگاه میکردم. ریز به ریز اطلاعات و گزارشها را روی نقشه مینوشتم. اتاقم که میآمدی (حیف شد شما که نیامدید !)، انگار تمام جبهه را دیدهباشی.
رفته بودم سراغ یه گردان دیگه، مدام این طرف و آن طرف سرک میکشدم و از وضع خط و بچهها سراغ میگرفتم، آخر سر یکی کفری شد و با تندی بهم گفت «اصلا تو کی هستی این قدر سین جین میکنی؟» خیلی آرام جواب دادم «نوکر شما بسیجی ها»
اینو بگم بهتون: خرمشهر داشت سقوط می کرد، جلسهی فرماندهها با بنیصدر بود. بچههای سپاه باید گزارش میدادند. منم یک جوان کم سن و سال، با موهای تک و توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستیناش بلند تراز دستم بود، کاغذهای لوله شده را باز کردم و شروع کردم به صحبت. یکی از فرماندهای ارتش میگفت «هرکی ندونه ، فکرمیکنه توازنیروهای دشمنی» حتی بنیصدر هم گفت « آفرین ! » گزارشم جای حرف نداشت.
.: برام یک صلوات محمدی بفرست :.
به قلم : غلامحسین افشردی
یاربّ ...
دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند
علت را پرسیدم ، گفتند :
"وقت نماز است "
همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم
خلبان گفت :
"این منطقه زیاد امن نیست
اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم "
شهید صیاد گفتند :
"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم .. "
خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست
با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم
وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند
ایشان فرمودند :
"بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید
اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "
به قلم : غلامحسین افشردی
بسم الله
داعش به دنبال تسلط بر جهان تا سال 2020
نقشه داعش !!!
یک موضوع به ذهنم خطور می کند: آخر الزمان ...
چقدر انسان باید کشته شود تا بیدار شوم؟
چقدر ظلم باید زیاد شود تا بفهمم؟
چقدر امثال "علی" باید بسوزند تا از انتهای وجودم برای آمدنت دعا که نه! زجه بزنم!!!
ادامه مطلب... به قلم :
غلامحسین افشردی
بسم الله
به قلم : غلامحسین افشردی
بسم الله
«... تا شما اشاره کردی که حسن پاشو برو، من دیدم یک جوان لاغر اندام پاشد، بدون اینکه سر و ریشی و محاسنی داشته باشد (البته ته ریش کمی داشت). من دلم ناگهان ریخت.
گفتم: حالا این بنی صدر و اینها نشستهاند این جوان چه میخواهد بگوید؟ تا آمد پای تابلو، آنتن را گرفت و شروع کرد وضعیت دشمن را منطقه به منطقه تشریح کردن که:دشمن اینجا چند تانک دارد، اینجا چه تیپ و لشکری مستقر است، آنجا خاکریز زدند، اینجا میدان مین و آنجا سیم خاردار ایجاد کردهاند.
هر چه زمان میگذشت قلبم روشنتر و چهرهام بازتر میشد، مثل یک روحانی که مثلاً وقتی پسرش میخواهد منبر برود و نگران است که آیا میتواند از عهده این منبر برآید یا نه.
من چنین حالی داشتم ولی هر چه بیشتر صحبت میکرد من قیافهام بازتر میشد.
او در آن جلسه چنان گزارش دقیق، مصور و خوبی ارائه داد که همه حضار حتی خود بنی صدر به شگفت درآمد که این جوان این اطلاعات جالب را از کجا آوردهاست»
پی نوشت:
"جوان لاغر اندام پاشد، بدون اینکه سر و ریشی و محاسنی داشته باشد ..."
به قلم : غلامحسین افشردی
بسم الله
... فعلاَ انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای همه مستکبرین درآمدهاست و یاوری برای همه مستضعفین جهان ...
... ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان هم سرجنگ داریم و در رابطه با این هدف جنگ با صدام یزید مقدمه است ...
... در این موقعیت زمانی ومکانی، جنگ ما جنگ اسلام و کفر است و هرلحظه مسامحه و غفلت، خیانت به: پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون شهداست و ملت ما باید خود را آماده هرگونه فداکاری بکند ...
... در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی، جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتادهاست و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام با خلوص نیت را پیدا کنیم ...
... در صورت امکان با لباس سپاه مرا دفن کنید.
درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان (عج)
غلامحسن افشردی 12 شب 27/7/1359 اهواز
به قلم : غلامحسین افشردی
بسم الله
آقای شهید محمدابراهیم همت در تعریف و تمجید از بنده فرمودند:
«خدا شاهد است که در میان فرماندهان ما، تعقل و اندیشهی ایشان بینظیر بود. طرح مانوری که شرح میداد، در اولین شرح، انسان میپذیرفت و مطلب برایش جا میافتاد.
غیر از این مسئلهی اندیشهاش، در جنگ صلابت و استقامت خاصی داشت. یکی از ویژگیهای خاص او این بود که صبح عملیات، زیر آتش سنگین میآمد توی خط و سرکشی میکرد و محکم برخورد میکرد.
اگر واحدی سستی میکرد، بازخواست میکرد. خدا شاهد است که در کمتر فرماندهی این صفات را دیده بودم: اینقدر مهربان باشد و اینقدر عالی. بعد از حسن باقری، دیگر کسی پیدا نشد.»
به قلم : غلامحسین افشردی
بسم الله
فرمانده اطلاعات عملیات سپاه بودم، گفته بودم همه چیز را گزارش کنید. حتی این که فلان جا هیچ خبری نیست، برای من خبر است.
«پشت دوربین دیده بانی هم که می نشینی باید با دقت از منطقه عبور کنی و خودت را همان جا ببینی که داری نگاهش می کنی. قدم به قدم هدف ها را تعقیب کن. آن قدر تمرکز کن که به جای دیگری توجه نداشته باشی. باید به عمق منطقه بروی و حس کنی روی زمین راه می روی. همان اندازه که روی زمین رفتنت طول می کشد با چشم برو. تمام پستی بلندی ها را طی کن. وقتی به دکل ابوذر برمیگردی باید همان قدر خسته باشی که انگار پیاده رفته ای.»
پی نوشت:اگر تو هم همه فکر و ذکر و ذهنت نابودی دشمن و پیروزی بر دشمن بود به این حال و روز می افتادی،نه این که ماشا الله حسابی پروار و رنگین ...
به قلم : غلامحسین افشردی
یاربّ
نسبت به بیت المال اهمیت زیادی قائل بودم و به هیچ عنوان نمی گذاشتم حلال و حرام وارد زندگی شود .
یه روز صبح به یکی از دوستان گفتم : امروز قول دادم که ظهر برای ناهار خونه باشم و باید بعد از نماز به منزل برم . یه ساعت برم و بیام .
رفتم و دوباره برگشتم ، ازم پرسید : چی شد؟ چرا برگشتی؟
گفتم : اسدی، الان نون توی شهر پیدا می شه ؟
گفت : نه ، می دونی الان ساعت چنده؟ الان دیگه نون نمی تونی پیدا کنی . بهم گفت : اگر قول دادی که نون بگیری، سهم نون خودت مونده بیا بردار و ببر
رفتم مقداری نون و یک ظرف ماست نیم لیتری برداشتم و رفتم .
سه بار رفتم و برگشتم و آخرشم گفتم : نه اینارو نمی برم، این ماست و نون رو دادن که اینجا مصرف بشه، اگه من اینو به خونه ببرم، زن و بچه ام اونو می خورن و این درست نیست .
بهم گفت: حالا عیبی نداره بردار ببر
گفتم : نه ، اگه جهار نفر مسلمون رزمنده ، این نون و ماست و دست من ببینن و به گناه بیفتن و بگن ماست سپاه رو می برن خونه ی خودشون ، این گناه به گردن منه .با یک صلوات برای شهدا روح خودمون رو شاد کنیم
به قلم : غلامحسین افشردی
99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]