سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  حضرت جون ِ عزیز

سه شنبه 94/1/25 10:0 ع
 

بسم الله

بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.
جون کسی بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی(علیه السلام) و سپس به خدمت امام حسین(علیه السلام) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

 


http://azad.masjedun.com/uploads/460998_697_418725.jpg

از آنجا که این غلام سیاه، اسلحه شناس بود و در اسلحه سازی استاد و در تعمیرآلات جنگ و مرمت آنها مهارت داشت. در شب عاشورا سال 61 هـ ق، امام حسین علیه السلام، به خیمه مخصوص خود رفت و فقط "جون" نزد آن حضرت بود و شمشیرش را بازبینی و اصلاح می کرد.

شبیه قطره ی باران چکید و دریا شد

دلش به وسعت هفت اسمان بالا شد

  اگر چه بود غلامی سیاه در ظاهر

رسید کرببلا ، روسفید زهرا شد

  به دستهای ابوذر اگر چه شد آزاد

رسید "جون" به جایی که عرش پیما شد

  به خاک بوس قدمهای زینب کبری

به عرش رفت برای خودش مسیحا شد

  کنار سفره به ته مانده ها دلش خوش بود

به کاسه لیسی ظرف حسین آقا شد

  شنیده ایم که هر چیز کهنه اش خوب است

خم شراب نود ساله کربلا وا شد*

  نگاه کرد غریبی حضرت  ارباب

برای یاری مولای خود مهیا شد

  ز رنگ و بوی خودش گر چه او خجالت داشت

نشست روی زمین غرق در تمنا شد

  همین که رفت برای وداع با زنها

درون خیمه ی اطفال شور و غوغا شد*

  دلاورانه برای حسین می جنگید

اگر چه پیر ولی آیه ی فتحنا شد

  و درد های دلش در غریبی زینب

به ضربه ضربه ی شمشیرها مداوا شد

  گمان نداشت بیاید کسی به بالینش

حسین آمد و او سر بلند دنیا شد

  و با دعای حسین است که پس از ده روز

تنش سفید تر از دستهای موسی شد

  امان از آن دم آخر که سید الشهدا

میان آنهمه لشکر غریب و تنها شد

  به روی پیکر پاکش ، سنان و نیزه و تیر

هزار و نهصد و پنجاه و یک معما شد

  رسید شمر و زمین و زمان به هم می ریخت

بلند ناله ی زینب به واحسینا شد

  برای غارت پیراهن و عبا و زره

 کنار پیکر ارباب "جون" دعوا شد

سید حجت


درد دل زیبای امام حسین و جون

جون غلام حسین بود در کربلا هنگامی که میخواست اذن جهاد بگیرد با این مقدمه شروع کرد به امام حسین(ع) عرض کرد: ای ارباب من ، من غلام تو هستم میدانم شما تمام روسفیدان ارباب زاده را به جنگ فرستاده ای . اما  من میخواهم با شما دردلی کنم… در تمام عمر زندگی خویش هیچوقت اجازه ندادم در سفره پیش شما بنشینم حتی یک مرتبه. تمام مدتی که غلام شما بودم با کمال افتخار ته مانده غذای شما مانند نان سوخته و یا تهمانده غذای شما در ته کاسه را لیس میزدم…  من اینگونه غلام بودم اما از شما میخواهم آنگونه که به همه محبت میکنید به من هم محبتی بکنید، آیا به من اجازه جهاد میدهید؟   امام حسین فرمودند: ای جون مرا شرمنده خود کردی تو دیگر آزاد هستی هر جا میخواهی برو…  اما جون عرض کرد: اجازه جهاد دهید. امام اجازه جهاد داد و پس از شهادت  امام(ع) او را در آغوش گرفت و صورت خود را به صورت جون چسباند. ایت الله  مرعشی نجفی میفرمایند: صورت به صورت  چسباندن امام و جون نشانه این است که انگار امام با بوسیدن صورت غلام خود، ته مانده غذای او را میخورد.

پی نوشت: من غلام تو هستم؟

پی نوشت2: من چگونه غلامی برای تو هستم؟

پی نوشت3: از شما میخواهم آنگونه که به همه محبت میکنید به من هم محبتی بکنید!


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


: لیست کامل یاداشت های این وبلاگ :

99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]