سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  علم بهتر است یا ثروت !

پنج شنبه 92/7/4 12:0 ع
 

بسم الله

 
در قرن حاضر طراحی مدل زندگی در کره زمین بگونه ایی انجام شده که برای یک جرعه نفس سالم نیازمند دلار هستی .
پول و ثروت تبدیل به یک رکن اساسی بقای جاه طلبان و قدرتمندان و سیاستمداران دنیای امروز شده و همه در این فکر که چه چاره کنم، پولم بیش تا که قدرتم بیشتر!
پول بیشتر، قدرت بیشتر و این یک قانون بی منطق در دنیای مدرن امروزی است.
و آنان که در عرصه خطیر ثروت اندوزی موی سپید کرده اند،  دریافته اند که  رسیدن به گنج قارون نیازمند نقشه راه است. و صد البته که سرعت رسیدن به آن و انحصاری نمودنش یک اصل اساسی است. به هر طریق و وسیله ایی که شده.
این که هدف وسیله را توجیه می کند یا نمی کند، برای تدریس درس اخلاق ترم نخست دانشگاه مناسب شده، در عالم واقع اینها واژه های مضحکی هستند که باید برایشان گریست.
روزگاری دایره ثروت و قدرت به دهکده ای و یا روستایی محدود میشد، لکن امروز که با آرزوی میل کردن عصرانه ایی دلپذیر در کرات دیگر سر بر بالش پر شده از خونهایی می نهیم که از راه توجیه وسیله برای رسیدن به هدف ساخته شده، دایره ثروت و قدرت با پرگار هوسهای بینهایت و نامحدود انسان به مرکزیت کره زمین تا شمول همه جهان گسترده شده است.

ادامه مطلب...

  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  من و مامان و افطار

چهارشنبه 92/4/26 11:0 ع
 

بسم الله

سلام . ماه مبارک با همه سختیهایی که داره یه قسمت خیلی شیرین داره که همانا وقت افطاریه
بیشتر وقتا وقت افطار منو مامان با هم هستیم، جای شما خالی خیلی خوش می گزره
مامی جونم راس ساعت هشت یه زنگ یه دوستش می زنه که من راه افتادم شما هم بیا!

 

                                                                  ادامه مطلب...

  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  21 قرن انتظار ...

چهارشنبه 92/4/5 9:0 ع
 

بسم الله
قرن 21 !
یعنی بیش از دوهزار و یکصد سال از تمدن انسانی بر روی کره خاکی می گذرد، روزگار حجر و جاهلیت بشر سپری شده، روزگار اعدام گالیله ها و و زندگی در غار به تاریخ پیوسته،امروز عصر شکوفایی تمدن بشری است.
روزگار ارتباطات و پیشرفت ، عصر سفر به کرات و تکنولوژی! 
فریاد آزادی و آزادیخواهی شعار هر سیاستمدار روشنفکر این قرن است.
امروز روزگار دنیای بدون مرز است، زندگی در آزادی  و آسایش و راحتی.
روزگار جنگهای مغل و عثمانی گذشت، امروز روزگار صلح و دوستی است.
نمونه هایی از زندگی در قرن 21 ، عصر تمدن و روشنفرکی را ببینیم ... 
نمونه اول               نمونه دوم

بعد از 21 قرن زندگی هنوز در روز اول شروع تمدن بشریت درجا می زنیم، هنوز اسیر و گرفتار خون هابیل هستیم ، هنوز در آتش نفس سرکش قابیل می سوزیم. 

هنوز فرزندان هابیل گرفتار و اسیر نفس قابیل اند.
هنوز هابیلیان مظلوم و قابیلیان در قله های رفیع ظلم پرچم سرافرازی بلند می کنند.
هنوز هابیلیان شعار استقامت می دهند و در انتظار منجی می سوزند و در خون خود می غلتند.
هنوز قابیلیان نعره های شیطانی خویش را در تسکین نفس سرکش بر سر هابیلیان فرود می آورند.
...
خدای هابیل و قابیل وعده داه است زمین میراث صالحان خواهد بود.
و هابیلیان در انتظار منجی و میراث خویش تحقق وعده خدای تبارک هر روز و هرشب ، یا در هر لحظه در انتظار ظهورت با خون خود وضوی صبر و استقامت می گیرند...  
بعد از 21 قرن انتظار منتقم هابیل و هابیلیان خواهد آمد ...


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  عفو صاحب الزمان

شنبه 92/4/1 9:0 ع
 
بسم الله 
به مناسبت اعیاد فرخنده شعبانیه

امام و حجت خدا حضرت صاحب الزمان (سلام الله علیه) با عفو و تخفیف مجازات تعدادی از گناهکاران، روسیاهان و اسیران موافقت کردند 
امام و حجت خدا حضرت صاحب الزمان (سلام الله علیه) با درخواست عفو مجازات جمع کثیری از گناهکاران، روسیاهان و اسیران این دنیای مادی موافقت کردند.
عفو

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام مهدی (سلام الله علیه)، بمناسبت اعیاد فرخنده شعبانیه و در آستانه فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت منجی عالم بشریت حضرت حجت ابن الحسن العسکری(عج)، امام و حجت خدا حضرت مهدی (سلام الله علیه) با درخواست عفو جمع کثیری از محکومان، گناهکاران، روسیاهان و اسیران این دنیای مادی، موافقت کردند.

رونوشت:  ...


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  درخت انار مادرم 1

جمعه 91/2/22 10:0 ع
 

یاربّ
مادرم عاشق گل و گیاه است
در حیاط کوچک خانه مان درخت انار داریم
یادم هست که چقدر مخالف داشت درخت انار ، روزهای اول 
حکایتها دارد این انار ما
مادرم بعد از کلی رایزنی با افراد معلوم الحال سرانجام موفق شد حیاط را با انار ، آشتی دهد 
بگذریم که قبل از انار ، پرتغال، نارنج و ... تجربه های نا موفق حیاط ما بودند  
امسال شاید بعد از گذشت 10 سال ،غیرتش به جوش و خروش امده و به صورت شگفت انگیزی شکوفه داده

سالهایی که شاید یک شکوفه  میزد چقدر  سربه سر انار و مادر میگذاشتیم 
کسی جرات ندارد پشت سر انار حرفی گزاف بزند 
اینجا غیبت انار حرام اندر حرام است  
نگاه چپ چپ، نگاه راست راست، ابدا... 
 اواخر هرسال یک داستان تکراری زیبا ، تکرار می شود 
پدرم عزمش را جزم میکند تا با یک هرس جانانه ، دستی به سرو گوش انار بکشد 
ولی مادر اجازه نمیدهد
مادرم  معتقد است  بابا با این هرس کردنهاش انار رو خراب کرده
مادرم بنا بر تشخیص کارشناسانه ، و مشورت با بانوان محل و فعالان این عرصه علت عدم شکوفه دان انار را پدرم و هرس! اعلام نموده است
پدرم در حسرت یک هرس شب و روز ندارد و مدام در فکر یک نقشه هرس 
امسال پدرم برای هرس نقشه کشیده بود تا وقتی مادر نیست عملیات انتحاری را به نحو شایسته انجام دهد 
روز موعود رسید و پدر آماده، که ناغافل مادر رسید!
از کجا و چطور متوجه شده بود ، الله علم !
عجب درگیری جانانه ایی بود 
آخه چرا بدون اجازه می خوای هرس کنی ؟
ما اینجا اصلا مداخله نمی کنیم و ترجیح میدیم نظار گر باشیم 
البته در جهت ایجاد درگیری از هیچ کوششی دریغ نمی کنیم !! 
...
گلدون شب بوی حیاط کوچکمان این روزها شباهنگام محشر به پا می کند
احساس زیبایش را دوست داریم و درخت انارش را به خاطر او دوست می داریم 


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  باران

یکشنبه 91/1/27 10:0 ع
 

یاربّ
باران ترانه ای که دل را به شور  می کشاند
شاید این تصویر گویا تر از کلماتم باشد 
باران
آنجا که شوق بارانی شدن در وجودم شعله کشید
دوست می داشتم کودکی بودم 
فارغ از همه ی بندها و پرده ها 
زیر باران تا انتهای خیابان 
یک نفس می دویدم
با پای برهنه...
تا عمق باران
نگاهم اما به آسمان بود
خدایا! ز چه سبب این گونه شاد شده ایی
که  طراوت  شادیت  بارانی  بر وجودم  میشود 
یاربّ! این چه شوری ست که دل را به بیراهه می کشاند
ای کاش زیر باران خیس می شدم
با یاد تو ، در کنار تو 
...


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  نقدی عزیز...

جمعه 91/1/25 6:0 ع
 

یاربّ
سلام ...
به به سردار عزیر، چه عجب یادی از ما کردی ؟ 
پارسال دوست امسال غریبه ، خوبی دلاور ؟!

بابا پس کی میایی این طرف مرز، منتظریم بیایی یه بسیج شهیدان اهل بهشت راه بندازی!
خیلی خاطرت برامون عزیزه...
سردار نقدی
راستشو بگو چه حالی داره آدم اسمش توی لیست ترورای آمریکا و اسرائیل باشه؟
خدایش باید شهید بشیا !
خبرش اینجا هم رسیده توپ خانه مجازی راه انداختی، ایشا الله که قدر بدونن...
پایدار باشی سردار ...


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


 

یاربّ
گاهی کار دل به جایی می رسد، که باید فرار کنی تا نمیرد! باید سفر کنی تا زنده شود! باید جاری شوی تا بماند!
گاهی کار دل به جایی می رسد که برای قطره ایی، سیلاب باران می شوی، برای اندکی سوز، شعله ور می شوی!
نمی گویم که صاحب دل، با دل خویش چه کرده و چه ویرانه ایی ساخته که باید بمیرد تا نمیرد ! 
ناله ...

هلاک می شد اگر نبود، در جاده های خشک و سوزان دنیا از عطش می مرد اگر نبود...
آنچنان سنگین چون کوه، آنچنان سخت چون سنگ ! 
داروی شفا بخش آن تویی ...

شهید زنده است
...
پیش از آن که به کنارم بیایی ، به خوابت آمدم!  تا مُدام ما را به رگبار بی معرفتی گلوله باران نکنی!
!
اگر ادعای رفاقتت هست، این نیست رسم رفاقت !
آنجا که شعله ور  نشسته بودی در کنارت بودم، ندیدی آیا؟

ناله ...
شکوه و شکایت های تو را شنیدم ولی چرا مدام ناله می کردی که بشنو حسن؟ چرا خط و نشان ! چرا تهدید !
دیدی نفس بهاری چگونه است؟ فهمیدی که بهار در کجاست؟
چه بگویم که اگر خویش را به درد آلوده کرده ایی، درمان را، میدانی! 
برخیز که من با توام ، برخیز !


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  25 هزارو پانصدوپنجاه روز زندگی

پنج شنبه 90/1/18 11:0 ع
 

 

یا ربّ 
اگر فکر کنم تا 70 سالگی توی این دنیا باشم !
365*70
 می شود 25550 روز
یعنی بیست و پنج هزار و پانصدو پنجاه روز و شب را طی کردم 
25هزارو و پانصدو پنجاه بار صبحانه ، 25هزارو و پانصدو پنجاه بارنهار  و 25هزارو و پانصدو پنجاه دفعه ،  شام  میل کردم  .
من در این  25هزارو و پانصدو پنجاه  روز چه کردم ؟ 
من در این 25هزارو و پانصدو پنجاه شب چه کردم ؟ 
در این 25هزارو و پانصدو پنجاه روز و شب چقدرشو یاد خالقم بودم چقدر یاد مخلوق ؟
در این 25هزارو و پانصدو پنجاه روز و شب چند بار قرآن رو فقط روخونی کردم؟ 
چند هزار تا دل شکستم ، چند هزار تا گره باز کردم یا نه ، چند هزار تا گره زدم ! 
چند هزار بار ربّم را خالصانه فقط صدا کردم ! یاربّ ، یاریم کن ... 
چند هزار بار توبه کردم ؟
چند هزار بار گناه ... 
چند هزار بار  ... 
ما که آخرش به لطف مهربونیش 
عاقبت به خیر شدیم ، اما تو به فکر خودت باش ...
صلوات 
 

  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  توقف کن ...

دوشنبه 89/9/1 10:0 ع
 

یاربّ
چراغ قرمز شد و توقف ، مردی لاغر اندام ، زخمی و رنجور از جنگ نرم ، با تمام قوت ، تلاش می کرد شیشهای تمیز اتومبیل مقابل را کثیف نماید !! ... 
روشنفکران غرق در مستی چو من ، فریاد برآوردیم که ، چراغ سبز شد ، توقف  ! 
با امید به سوی راننده شتافت که محصول تلاشش را در کف دستانش باز بیند ، اما ، چرا راضی نشد از دیدن یک سکه ! 
پرنده خیالم پرواز کرد ، که ای عاقل مرد ! این نحیف رنجور توی ! و هر چه تلاش کنی ، جز خار ذلیلی  در مقابل یگانه ، نخواهی بود
 و فردا روز آنچه بدست می آوری هرگز تو را راضی نخواهد کرد ، بهوش باش ... ، که اگر در مسیر صراط باشی از زیانکارانی .
ای عاقل ! در این بین ، وای اگر از صراط خارج باشی !!!
توقف کن ...


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


<      1   2   3      >

: لیست کامل یاداشت های این وبلاگ :

99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]