سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

بسم الله

باغ مامانم

ادامه مطلب...

  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


 

بسم الله

سلام  ...

اولش به اندازه یک موزاییک از حیاط مان را به درخت انار تقدیم کردیم !

چندی گذشت ...

مادرم مدام غصه می خورد که چرا این درخت خوب رشد نمیکنه؟ چرا بار نمی ده ! نذر ، نیاز و صلوات و ...

 

سرانجام اطبا و متخصصین درخت نسخه پیچیدند که جای جناب درخت تنگ و راه نفس نداره !

و باید چند تا موزاییک دیگه هم برداریم تا جای جناب درخت انار باز شه !!!

داداش کوچیه اولین نفری بود که از این طرح حمایت و اعلام آمادگی کرد جهت جراحی حیاط و من مخالف !

آخه فصقلی حیاط چیه که بخواد باغچه داشته باشه ! همین یه موزاییک هم زیاده والا !!!

کی به غرغرهای من گوش می ده آخه !!!

بلاخره یک موزاییک شد دو تا !!!

اگه اشتباه نکنم، نزدیک عید بود و هفته درختکاری

درب حیاط را که باز کردم، یه نهال درخت گوشه حیاط نشسته بود!!! 

به قول استاد "یاابالفضل"

اینو کجا می خوایید بزارید؟

هیچی دیگه با تلاش مضاعف مادر و همت مضاعف برادر و حمایت آقای پدر گوشه دیگر حیاط با تقدیم یک موزاییک تبدیل به یک باغچه شد !!

فقط یک موزاییک! اونم به همت مخالفت های ... (اوپن اندد)

بعد از اینکه باغچه اول موازاییک بیشتری تقدیم باغچه کرد، و نفسی کشید و جانی گرفت، شکوفه دادن هاش شروع شد! و این تز که درخت باید نفس بکشه، به اثبات رسید!

حالا دیگه دلسوزی ها برای باغچه دوم شروع شده بود، که درخت بیچاره جا نداره، رشد نمی کنه، نفس نمی کشه و ...

ولی خب من مخالف بودم و داداش کوچیکه ، کلنک به دست! و پدر حامی

خیلی طول نکشید که باغچه دوم هم دو موزاییک دیگر هم تقدیم باغچه کرد و مادرم  راحت شد!

توی این فاصله باغچه اول که حالا حسابی به ثمر رسیده بود و برای مادرم انار می آورد و حسابی خودش رو جا کرده بود، دو تا موزاییک دیگه جایزه گرفت !!!

بگذریم  طولانی شد!

همه اینا برای این بود که بگم، امروز وقتی خسته و کوفته درب حیاط را باز کردم، با صحنه عجیبی روبه رو شدم!

باغچه دوم درحال تقدیم دو موزاییک دیگه بود!

تلی از خاک و زمینی که گودبرداری شده ! آماده تحویل گرفتن یک نهال !!!!

می خواستم مادرم را صدا کنم و بپرسم که ؟! ولی فقط خندیدم!

همینطوری پیش بره به زودی باغچه اول و دوم به وصال می رسند! 


پی نوشت : نفسم کجایی؟ دقیقا !!!


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


 

بسم الله

سلام بر سکوتم ...

امروز صبح وقتی در حیاط کوچک خانه مان از دیدن باغ بزرگ مادرم لذت می بردم، تصمیم گرفتم این باغ زیبا را وارد دکل ابوذر نمایم

باغ مادرم گونه های بسیار کمیاب و نادر گیاهی جهان را در دل خویش جای داده است، گونه هایی بسیار متفاوت و بسیار دل انگیز

***

 

نمونه هایی از این گیاهان نادر جهان را ببینیم - iهر کدام از این نمونه ها یادآور یک مفهومی است .

تصویر زیر در آینده ایی نزدیک یک عدد فلفل دلمه خواهد بود، این فلفل منو یاد پلیس بازی می اندازه! وای که چقدر متنفرم از این فیلم های پلیسی 

باغ و باغچه مادرم

 

یک عدد نارنج که هنوز سبز است، ای کاش دو تا بودند

باغ و باغچه مادرم

 

یک عدد فلفل تند؛ خیلی تند، فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه ! مثل یک نقطه 

باغ و باغچه مادرم

 

این یک عدد گل کوچک به زودی تبدل می شود به بادمجان !

گفته شده بادمجان بم، آفت ندارد؛ اما این یکی بم نیست، پس آفت دارد! ولی خدا کند بماند تا بخورمش! 

باغ و باغچه مادرم

 

مینا، مرغ تنهای باغ مادرم 

باغ و باغچه مادرم

 

باغ و باغچه مادرم

درخت انار مادرم؛ 
امسال بسیار پربار است، بسیار درخت عجیبی است، باردادنش برایم مفهوم دیگری دارد.
از آنجایی که امسال برای دومین سال است که در طول حدود 10 سال زندگی اش در حیاط کوچک خانه امان به ثمر رسیده، باید شاهد اتفاقات زیبایی باشیم!

باغ و باغچه مادرم

 

داشتن درخت انار باعث نشده که مادرم از گلدان انار غافل شود

باغ و باغچه مادرم

 

وقتی فضای حیاط کم می آورد از دیوار برای باغ بزرگ خانه مان جا باز می کنیم

البته نه اینکه برای هر گلدانی جا بازکنیم، بعضی ها جا دارند !

باغ و باغچه مادرم

 

گل رز، شمعدانی، شب بو و بقیه که نامشان را نمی دانم

باغ و باغچه مادرم

 

و البته نمونه های آپارتمانی؛ وای که چقدر ناز دارند این گلها ! 

باغ و باغچه مادرم

 

تصویر زیر درختان تنومند جنگلهای آمازون نیست، گلدان گوشه حیاط خانه مان است

محکم، استوار و راسخ در تصمیم 

بیدی نیست که به هر بادی بلرزد

باغ و باغچه مادرم

 

باغ و باغچه مادرم

مادرم با گلهایش صفا میکند، با آنها حرف می زند، ناز و نوازش می کند، و البته آنها هم سکوت نمی کنند به سبک خود پاسخ می دهند...

از هر نمونه فقط یک عدد در باغ مادرم یافت می شود! و این یک هرگز دو نمی شود

امید که این یک بماند، شاد و شاداب !

اما برایت بگویم علاقه مادرم به گل و گیاه از حد و مرز طبیعت گذر کرده و به نمونه های تخیلی و تزیینی روی دیوار هم رسیده است !

باغ و باغچه مادرم

***

وقتی داشتم تصاویر باغ بزرگ حیاط کوچک خانه مان را وارد فضای مجاز می کردم، ناگهان صدای بال زدن پرنده ایی را شنیدم، آهسته آهسته به سمت صدا رفتم، "یاکریم" این پرنده مظلوم، در راه پله ها پرواز می کرد و به دنبال راهی برای خروج بود، که با شنیدن صدای جیغ و داد من به گمانم یک سکته خیف رفت!

صدای جیغ و دادم به گوش پدرم رسید، پدرم با این صداهای من اجین است، شاید اول گمان کرده، لشکری از سوسکهای پرشی به سمت من حمله ور شده اند که این چنین غوغا می کنم؛ وقتی به سرعت خودش را رسانید و قضیه را دید، کمکم کرد تا شکارش کنیم 

یک پرنده

باغ و باغچه مادرم

 

و پرنده یعنی پرواز

با این پرواز هم سخن گفتم، فقط نگاهم کرد و سکوت

نگاهش کردم اما نه با سکوت ...

بعد از اینکه آب و دانه اش دادم، روی درخت انار مادرم آزادش گذاشتم، خواست بماند، خواست برود ... 

باغ و باغچه مادرم

شاید ماندنش لحظاتی شیرین باشد، اما هرگز در قفس خودخواهی خویش اسیرش نمی کنم،

باید رفت که پرواز خوشتر است ...

محتوای مرتبط:  درخت انار مادرم  (1)

درخت انار مادرم(2)


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


  درخت انار مادرم 1

جمعه 91/2/22 10:0 ع
 

یاربّ
مادرم عاشق گل و گیاه است
در حیاط کوچک خانه مان درخت انار داریم
یادم هست که چقدر مخالف داشت درخت انار ، روزهای اول 
حکایتها دارد این انار ما
مادرم بعد از کلی رایزنی با افراد معلوم الحال سرانجام موفق شد حیاط را با انار ، آشتی دهد 
بگذریم که قبل از انار ، پرتغال، نارنج و ... تجربه های نا موفق حیاط ما بودند  
امسال شاید بعد از گذشت 10 سال ،غیرتش به جوش و خروش امده و به صورت شگفت انگیزی شکوفه داده

سالهایی که شاید یک شکوفه  میزد چقدر  سربه سر انار و مادر میگذاشتیم 
کسی جرات ندارد پشت سر انار حرفی گزاف بزند 
اینجا غیبت انار حرام اندر حرام است  
نگاه چپ چپ، نگاه راست راست، ابدا... 
 اواخر هرسال یک داستان تکراری زیبا ، تکرار می شود 
پدرم عزمش را جزم میکند تا با یک هرس جانانه ، دستی به سرو گوش انار بکشد 
ولی مادر اجازه نمیدهد
مادرم  معتقد است  بابا با این هرس کردنهاش انار رو خراب کرده
مادرم بنا بر تشخیص کارشناسانه ، و مشورت با بانوان محل و فعالان این عرصه علت عدم شکوفه دان انار را پدرم و هرس! اعلام نموده است
پدرم در حسرت یک هرس شب و روز ندارد و مدام در فکر یک نقشه هرس 
امسال پدرم برای هرس نقشه کشیده بود تا وقتی مادر نیست عملیات انتحاری را به نحو شایسته انجام دهد 
روز موعود رسید و پدر آماده، که ناغافل مادر رسید!
از کجا و چطور متوجه شده بود ، الله علم !
عجب درگیری جانانه ایی بود 
آخه چرا بدون اجازه می خوای هرس کنی ؟
ما اینجا اصلا مداخله نمی کنیم و ترجیح میدیم نظار گر باشیم 
البته در جهت ایجاد درگیری از هیچ کوششی دریغ نمی کنیم !! 
...
گلدون شب بوی حیاط کوچکمان این روزها شباهنگام محشر به پا می کند
احساس زیبایش را دوست داریم و درخت انارش را به خاطر او دوست می داریم 


  به قلم : غلامحسین افشردی

  سخن :  


: لیست کامل یاداشت های این وبلاگ :

99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]