یاربّ
برای عملیات والفجر مقدماتی آماده میشدیم. همه ی شناسایی ها انجام شده بود و فقط شناسایی منطقه فکه باقی مونده بود . شش نفری با دو ماشین برای شناسایی حرکت کردیم.
در بین راه مجید بقایی سوره فجر را می خوند و آیه "یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" را چند بار تکرار کرد . می گفت این آیه رو درست متوجه نمی شم، از من پرسید و من هم گفتم " این آیه ، یعنی شهادت"
به منطقه مورد نظر رسیدیم و داخل سنگر شدیم، منطقه امنی نبود و دائما دشمن آنجا رو گلوله باران می کرد. حدود یک ساعت در سنگر بحث کردیم، به خاطر پیچیده گی منطقه شناسایی مشکل شده بود.
به یکی از بچه ها گفتم "برو از این ارتشی ها مختصات دقیق منطقه رو بپرس" دلش راضی به رفتن نبود چند قدم که از سنگر دور شد ، صدای انفجار همه جا رو لرزوند ما با سنگر رفتیم بالا ... سنگر اومد پایین ولی ما بالا موندیم ...
وقتی برگشت بالای سرم گفتم : ببین حال بقیه چطوره ، به بقیه برس"
منو از سنگر کشیدن بیرون، رضوانی و قلاوند شهید شده بودند، بقایی پاهاش قطع شده بود، صفاری هم مجروح ...
سوار آمبولانسم کردن، آروم زمزمه می کردم "یاحسین، یا حسین"
هنوز به بیمارستان نرسیده بودم که آیه "یا ایتها النفس المطمئنه ..." تعبیر شد و به دیدار وجه الله رسیدم...
شهادتم مبارک ، نوش جانم ...
پی نوشت: نمی دونم اگه یه روز چشمم به چشمت افتاد چی باید بگم ....سرمو میندازم پایین و منتظر می مونم تا گرمی دستات رو حس کنم
به قلم : غلامحسین افشردی
99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]