بسم الله
سلام بر سکوتم ...
امروز صبح وقتی در حیاط کوچک خانه مان از دیدن باغ بزرگ مادرم لذت می بردم، تصمیم گرفتم این باغ زیبا را وارد دکل ابوذر نمایم
باغ مادرم گونه های بسیار کمیاب و نادر گیاهی جهان را در دل خویش جای داده است، گونه هایی بسیار متفاوت و بسیار دل انگیز
***
نمونه هایی از این گیاهان نادر جهان را ببینیم - iهر کدام از این نمونه ها یادآور یک مفهومی است .
تصویر زیر در آینده ایی نزدیک یک عدد فلفل دلمه خواهد بود، این فلفل منو یاد پلیس بازی می اندازه! وای که چقدر متنفرم از این فیلم های پلیسی
یک عدد نارنج که هنوز سبز است، ای کاش دو تا بودند
یک عدد فلفل تند؛ خیلی تند، فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه ! مثل یک نقطه
این یک عدد گل کوچک به زودی تبدل می شود به بادمجان !
گفته شده بادمجان بم، آفت ندارد؛ اما این یکی بم نیست، پس آفت دارد! ولی خدا کند بماند تا بخورمش!
مینا، مرغ تنهای باغ مادرم
درخت انار مادرم؛امسال بسیار پربار است، بسیار درخت عجیبی است، باردادنش برایم مفهوم دیگری دارد.از آنجایی که امسال برای دومین سال است که در طول حدود 10 سال زندگی اش در حیاط کوچک خانه امان به ثمر رسیده، باید شاهد اتفاقات زیبایی باشیم!
داشتن درخت انار باعث نشده که مادرم از گلدان انار غافل شود
وقتی فضای حیاط کم می آورد از دیوار برای باغ بزرگ خانه مان جا باز می کنیم
البته نه اینکه برای هر گلدانی جا بازکنیم، بعضی ها جا دارند !
گل رز، شمعدانی، شب بو و بقیه که نامشان را نمی دانم
و البته نمونه های آپارتمانی؛ وای که چقدر ناز دارند این گلها !
تصویر زیر درختان تنومند جنگلهای آمازون نیست، گلدان گوشه حیاط خانه مان است
محکم، استوار و راسخ در تصمیم
بیدی نیست که به هر بادی بلرزد
مادرم با گلهایش صفا میکند، با آنها حرف می زند، ناز و نوازش می کند، و البته آنها هم سکوت نمی کنند به سبک خود پاسخ می دهند...
از هر نمونه فقط یک عدد در باغ مادرم یافت می شود! و این یک هرگز دو نمی شود
امید که این یک بماند، شاد و شاداب !
اما برایت بگویم علاقه مادرم به گل و گیاه از حد و مرز طبیعت گذر کرده و به نمونه های تخیلی و تزیینی روی دیوار هم رسیده است !
***
وقتی داشتم تصاویر باغ بزرگ حیاط کوچک خانه مان را وارد فضای مجاز می کردم، ناگهان صدای بال زدن پرنده ایی را شنیدم، آهسته آهسته به سمت صدا رفتم، "یاکریم" این پرنده مظلوم، در راه پله ها پرواز می کرد و به دنبال راهی برای خروج بود، که با شنیدن صدای جیغ و داد من به گمانم یک سکته خیف رفت!
صدای جیغ و دادم به گوش پدرم رسید، پدرم با این صداهای من اجین است، شاید اول گمان کرده، لشکری از سوسکهای پرشی به سمت من حمله ور شده اند که این چنین غوغا می کنم؛ وقتی به سرعت خودش را رسانید و قضیه را دید، کمکم کرد تا شکارش کنیم
یک پرنده
و پرنده یعنی پرواز
با این پرواز هم سخن گفتم، فقط نگاهم کرد و سکوت
نگاهش کردم اما نه با سکوت ...
بعد از اینکه آب و دانه اش دادم، روی درخت انار مادرم آزادش گذاشتم، خواست بماند، خواست برود ...
شاید ماندنش لحظاتی شیرین باشد، اما هرگز در قفس خودخواهی خویش اسیرش نمی کنم،
باید رفت که پرواز خوشتر است ...
محتوای مرتبط: درخت انار مادرم (1)
به قلم : غلامحسین افشردی
99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]