بسم الله
در تصورم
خرابه شام اینچنین ویران نبود
خراب اما در این حد پست نبود
شاهزاده شام، مغمون نبود
عمه جانش خسته اما دلسوخته نبود
...
به قلم : غلامحسین افشردی
بسم الله
وقتی مفهوم کشتی نجات را می فهمم که در دریای خروشانی بی هیچ پناهی در عمق تنهایی و بدبختی و در نهایت نا امیدی برای لحظه ایی نفس کشدن دست و پا بزنم !
و اگرنه همجون منی که راحت قدم می زنم و هراسی از غرق شدنم نیست، کجا مفهوم کشتی نجات را درک می کنم ؟
باید ایمان داشته باشم به این که:
دنیا دالان تاریکی است که باید سریع از آن گذشت
گذرگاهی که راهزنان بسیاری در کمین نشستند
وادی تنهایی و غربت؛ سرای لغزش،
و هر لحظه احتمال سقوط!
دوستان واقعی اندک و نارفیقان بیشمار
و دشمن یکی و دو تانیست!
بزرگترین آنها مثل خون در رگهایم جاری است!
راه سخت و دشوار با طوفان حوادث بیشمار
با همه اینها دنیا یک پیچ سرنوشت ساز است
باید به سلامت گذر کنیم
و همان دوستان اندک؛ کشتی نجات راه انداختند!
یکی یکی مثل ماهی از طوفان حوادث دنیا نجاتمان می دهند
بی هیچ منتی سوار می کنند!
اصلا برای همین آمدند
برای نجات ما
یکی از کشتی ها زودتر از بقیه به فریاد می رسد
زودتر به مقصد می رساند!
کشتی نجات اربابم حسین ...
به قلم : غلامحسین افشردی
یاربّ
... اون روزی که ابراهیم خلیل فرزند عزیزتر از جانش را به قربانگاه برد و آماده قربانی شد ،
ندا آمد ای خلیلی من ، نه نه ، قر بانی نکن بجاش این قوچ زیبا را ... تا همین جا کافیه قبول کردم ، خیلی مهرون و قشنگ قرابانیش رد کرد ، نخواست که اسماعیل قربانی بشه
... اما روز دیگری ...
سرور ما اکبرش را به قربانگاه برد . خدایا پاره های تنم را برای قربانی آورده ام ، میپذیری ؟ خدا نگفت نه ! گفت قربانی کن ، میپذیرم
سرور ما گفت : شش ماهه دارم ، تشنه و گرسنه با مادری لبریز از محبت به فرزند ، میخوام قربانی تو باشه ، میپذیری ؟ خدا گفت قربانی کن میپذیرم
سرور ما گفت : علمداری دارم ، بی نظیر ترین در وفا در ادب در شجاعت ، آب آور فرزندان تشنه ام ، قربانی شما کنم ؟ خدا گفت قربانی کن ، میپذیرم
سرور ما گفت : یک سه سلاله نازنین دارم ، برای شما ، در راه شما و احیاء دین شما قربانی کنم ؟ خدا نگفت نه ، گفت قربانی کن میپذیرم
سرور ما گفت : چندی یاور صادق باوفا دارم قربانی تو باشند ؟ خدا گفت همه را میپذیرم .
سرور ما گفت : خواهـری دارم سراسر عشق ، سراسر صبـر ، دل او را قربـانی شما کنم . خدا گفت دل او را میپذیرم قربانی کن
هیچ نبود برای قربانی کردن ...
سرور ما گفت : خدایا مرا به قربانی خود میپذیری ؟ خدا گفت : همه را به تو پذیرفتم و اینک در انتظار تو هستم ، میپذیرم
... نپذیرفتی و پذیرفتی ...
و خدا کیست که سرور ما همه را با عشق به قربانگاه او برد همه با عشق قربانی شدند .
خدا کیست ؟ حسین کیست ؟ قربانی او شدن ، چیست ؟ پذیرفته شدن به چه معنا است ؟
که از او اینچنین پذیرفت ...
ما رأیت الا جمیلا
افوض امری الی الله
به قلم : غلامحسین افشردی
99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]