یاربّ
سحرگاهان با بانگ دل برخواستم
با آه ، ناله جانسوز دل ، ساختم
دعایی با همه جان نواختم
بر دو دستم به سوی آسمان گرفتم
اشکهایم را توشه راهش نمودم
ذکر یا علی را، یاورش نمودم
آتش جانم را
به نسیم سحر سپردم
تا بَرد تا بینهایت
به بینهایت
پرسید : مسافرت ، دعایت را فاش کن
گفتم : همو که گویند عشق است
گویند در راه است
همو که در ظلمتکده جانم ، آنگاه که سیاهی مطلق است
آنگاه که شعله امید بیفروغ است
آندم که سینه تنگ است
آنجا که بغضی نشکفته است
...
همه با یادش ، نامش ، ذکرش
بدل میشود
یاربّ الفاطمه ، به حق الفاطمه ، اشفع صدرالفاطمه ، به ظهورالحجه
دعایم را با نور نامش ، به نسیم سحر سپردم
گفتم : یاربّم را به مادری رسان
مادری که میان در و دیوار در انتظار است
دستی به پهلو ، چشم به یعسوب دین است
همو که آرام جان حیدر است
تا ابد داغدار دستان بسته حیدر است
همو که به سیلی ، نیلی گشته است
به مادرم فاطمه ...
که جانم به فدای ذره های خاک آستانش
تا همو خود رساند
خود رساند به آستان یاربّم...
یاربّ الفاطمه ، به حق الفاطمه ، اشفع صدرالفاطمه ، به ظهورالحجه
صلوات
به قلم : غلامحسین افشردی
99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]