بسم الله
تکیده بود و لاغر، با محاسنی کمپشت و صورتی نسبتاً کشیده، چشمهایی درشت و نافذ داشت با نگاهی عمیق و تیز و قلبی روشن که دریایی از مهربانی در آن موج میزد، «کوچک» بود به چشم خودش؛ در حد یک بسیجی ساده شاید اما به چشم دیگران با همه ریز نقشی و جثه نحیف و استخوانیاش «بزرگ» مینمود. نظامی نبود اما فرماندهی اعجاب برانگیزش بارها نقشه ژنرالهای کارکشته و کهنه کار عراقی را نقش بر آب کرده و ماشین جنگی عراق را به گل نشانده بود. با شناسایی، حسن تدبیر و فرماندهی خیرهکنندهاش در فتح خرمشهر، کلید بصره را از دست صدام قاپید. همین ها کافی بود که دوست و دشمن به احترام این ژنرال جوان که «مغز متفکر جبهه» یا به تعبیری «بهشتی جنگ» مینامیدندش، کلاه از سر بردارند. هشت پرده زیر، سرکی کوتاه به زندگی پربرکت این مرد بزرگ است.
ادامه مطلب... به قلم :
غلامحسین افشردی
بسم الله
گفتگو با پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری
در یکی از همین بعدازظهرها که آفتاب پاییزی به آدم می چسبد و نمی چسبد به اوایل خیابان شریعتی می آییم . کمی بالاتر ، به کوچه ای که پهن است و درآن ساعت خلوت ، آرامش به عابران خود تعارف می کند ، می پیچیم . وسط این کوچه ، بالای دیوار یکی از درهایش تابلو سرمه ای رنگ نسبتا بزرگی است که نشان می دهد. اینجا دفتر « جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران » است . می رویم تو . حیاط دلبازی در نگاهمان می نشیند . ازآن حیاط هایی که آدم هایی به سن و سال ما را به یاد خانه پدری اش می اندازد . حالا کمی کوچکتر یا بزرگتر توفیری ندارد .
از کسی که آنجا است سراغ سرکار خانم داعی پوررا می گیریم. راهنمائیمان می کند به عمارت یک طبقه ای که در ضلع شمالی این حیاط خوش نشسته است ؛ با پنجره های بزرگ ومتعدد که هنوزعکس باغچه پیدا و و ناپیدا روی شیشه های پاکیزه اش دیده می شود.
در همان ابتدای ورود به عمارت ، خانم داعی پور به استقبالمان می آید . دور یک میز می نشینیم . قرار است ایشان از زندگی خود و سردار شهید حسن باقری ( غلامحسین افشردی ) بگوید و می گوید ؛ گرم و صمیمی . خانم داعی پور از ما می خواهد متن این گفتگو را قبل از چاپ بخواند . حق ایشان است . یک هفته بعد ، متن گفتگو را به همراه یادداشت زیر برایمان می فرستد : « معمولا" خیلی سخت است تحت هر شرایطی و برای هر شنونده ای فقط با خیال اینکه وظیفه خود را نسبت به شهید ادا می کند حرف زد . پس نوعا" از مصاحبه و گفت و شنودها پرهیز داشته و دارم . باور من بر این است که باید سفره دل ، پیش اهلش باز کنی و اگر شنونده تو با تو همدل و هم فکر نباشد ، گفتن ها نه سودی دارد و نه جایی . اما در این میان نشریه « کمان » را متفاوت یافتم و آنرا مجموعه ای دلباخته و سوخته در فرهنگ دیدم که در پس طرح داستان پرازفراز و نشیب جنگ سعی درزنده نگه داشتن مفاهیم و فرهنگ غنی شهادت ، ایثار، از خودگذشتگی و سادگی و... دارد که روزی عطرآن سراسرمنازل را پر کرده بود تلاش تان قابل قدر دانی و تحسین است و امید دارم که هر روز بیشتر از گذشته موفق و موئد باشید .»
به قلم : غلامحسین افشردی
99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]